زنا ن د ريک تحليل فرهنگي و فلکولر
ا ستاد صباح ا ستاد صباح


مساله زن به عنوان یک مساله اجتماعی از ابعاد مختلف قابل بررسی است. مسلم است مبنای بررسی زمینه خواهد بود چون ما با مساله ای واقعی و زمینی سروکار داریم نه مساله ای ذهنی ، موهوم و آسمانی . مساله حول محور انسان می چرخد اما نه انسان کلی. انسان واقعی با همه ویژگی هایش. انسانی که زندگیش بر مبنای جنیست اش رقم می خورد که این مساله خود تاریخی طولانی دارد. برای بررسی مساله زن این بار فرهنگ و باورها را انتخاب کرديم. و به طور اخص ضرب المثل ها و فرهنگ عامه را البته درجامعه ما. در این رهگذر سعی می کنم وضعیت اقتصادی اجتماعی زن و مساله ستم بر زن را د ر جامعه دنبال کنم.
به دنبال تعریف ضرب المثل کتاب های زیادی را ورق زدم، تعاریف جامع نبودند اما خلاصه آن چه که در این جستجو یافتم عبارت اند از:امثال و حکم از نمونه های بارز هر تمد نی هستند.تجارب مردمی که در یک سرزمین زندگی می کنند به مرور زمان و در یک جریان تدریجی ناآگاه به صورت امثال و تعبیرات و احکام کلی در آمده بر زندگی افراد تاثیر می گذارد. یا ضرب المثل معرف فرهنگ، تمدن و آداب و رسوم یک کشور می باشد و گنجینه ای از حقایق در باره روش زندگی، دستورالعمل ها و آئین ها و حقایق مربوط به آن ها هستند.ضرب المثل ها درهرملتی نماینده افکار و روحیات آن ملت است. چه بسا با شناخت ریشه که مثل بتوان به قدرت فکر و چگونگی زندگی واوضاع اجتماعی و ذوق ملتی پی برد.یا ضرب المثل ها به سبب دربرداشتن بسیاری ازمسایل گوناگون اخلاقی و اجتماعی در خور تعمق و تدقیق می باشند و تحولات و دگرگونی های جوامع را تا حدودی ازین رهگذر مشخص می توان کرد.هیچ یک ازین تعاریف از دید من کافی نبوده اما در مجموع حقایقی درآن ها وجود داشت، معرف تمد ن بود ن، بیانگر روش زندگی کردن، بیانگر اوضاع اجتماعی، تحولات و دگرگونی های اجتماعی بودن و قابل استفاده بودن برای تعین چگونگی این تحولات و دگرگونی ها.مسلما امثال و حکم درهرجامعه بخشی ازفرهنگ غالب درآن جاست و با توجه به مفاهیمی که ارائه می دهد همراه دین واخلاق و عرف و ... در بطن ایدئولوژی مسلط که ایدئولوژی طبقه حاکم است جای می گیرد، گرچه بسط آن نه به اجبار که توسط توده های تحت سلطه، زبان به زبان و زمان به زمان به پیش برده می شود به نحوی که منشا و هدف اولیه آن مشخص نمی شود.به هر حال امثال و حکم تولید ذهنی انسان ها است. واین تولید ذهنی رابطه ای مستقیم با فعالیت مادی آن ها دارد به نحوی که اگر آن ها را دنبال کنی سرنخ به سیستم ایدئولوژیک جامعه می رسد که برخاسته از شیوه تولید حاکم و در خدمت آن و در پیوند با آن است.

اما چرا این ایده ها که ایده های طبقه حاکم است توسط توده ها یا به بیان دیگر انسان هائی که به این طبقه تعلق ندارند به کار گرفته می شوند و منتقل می گردند.دانشمندي در این باره می گوید:عقاید حاکم بیان آرمانی مناسبات مسلط مادی است که به عنوان عقاید گرفته می شوند. مناسباتی که یک طبقه را طبقه حاکم می سازد، در نتیجه عقاید و پندارهای لازم را هم برای استیلای آن ها به وجود می آورد. طبقه حاکم در یک دوره معین تاریخی، عقاید زمان خود را هم تنظیم، تولید و توزیع می کند. به همین دلیل عقاید آن ها عقاید حاکم آن دوره است. یعنی طبقه ای که وسایل تولید مادی را در جامعه در اختیار دارد وسایل تولید ذهنی را هم کنترول می کند. منافع وعلایق خود را به عنوان منافع وعلایق مشترک هم آحاد جامعه جا می اندازد. به این طریق عقاید آن هائی را که فاقد وسایل تولید اند، وسایل تولید مادی و متعاقب آن وسایل تولید ذهنی، تابع خود می کند. به نحوی که طبقه تحت سلطه با سرطبقه حاکم می اندیشد و به بازتولید آن یاری می رساند.بخش موثری ازین بازتولید وجای گزینی در درون خانواده انجام می گیرد، جائی که هسته اولیه مالکیت که رابطه و مناسبات آن تعین کننده دوره های مختلف است از آن جا آغاز می شود و طی یک روند زن و فرزندان به بردگی مرد خانواده درمی آیند: اولین بردگی درتاریخ. اما بردگی پنهان که به دلیل خصلت پنهان بود نش، با وجود الغای سیستم بردگی به عنوان سیستم غالب تولید، به خاطر نقش اش در این باز تولید تا به امروز کماکان ادامه دارد.خانواده را ازمهم ترین نهادهای اجتماعی می دانند که توانسته طی تاریخ طولانی انسان حفظ شود، تغیر کند اما برجا بماند. این نهاد مقدس شمرده می شود و برای حفظ آن و تداومش و به بیان واقعی برای خدمتی که به سیستم حاکم می کند باید ایدئولوگ ها، سیاستمداران، حقوق دانان و روحانیون طبقه حاکم هر دوره درمناقب آن، لزوم آن و تقش آن به تقریر افاضات به پردازند. شاعران شعر بسرایند، مادر نمونه و همسر نمونه انتخاب کنند وازآن بالا تر کلید بهشت را به زیرپایش قراردهند.بنا براین مساله زن را باید دردرون سیستمی که درآن موجودیت دارد بررسی کنیم و چون هر سیستمی دارای طبقات است پس باید بررسی ما طبقاتی باشد زیرا ما از وجود کلی زن صحبت نمی کنیم. وقتی بررسی طبقاتی می شود به منشا طبقات برمی گردد، یعنی به آن جا که بنای ستم برزن گذاشته می شود. راستی آیا زن همواره تحت ستم بوده است؟ پاسخ های متفاوتی خواهیم شنید. همان طور که گفتم یک مساله واقعی و زمینی را در دست بررسی داریم.
به قول حافظ :راز درون پرده زرندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را .
نظرگاهی دیگرمعتقد است که ستم برزن همواره وجود داشت و پدیده ای ثابت و شایع از زمان های بسیار دوراست. الگوی نقشی درست مانند رابطه جنسیتی و ستم برزنان از طریق \" طبیعت \" مرد و \" طبیعت \" زن مستد ل می شود. دلایل این امر را به تقاوت های بیولوژیکی و وجود یک جو روانی احاله می دهند. و نتیجه می گیرند که مردان در ستم برزنان مقصر هستند. بسیاری ازفمینیست ها این استدلال را می پدیرند و معتقدند این مساله به چیرگی مردان برزنان و بالاخره به سلطه مردان می انجامد.دانشمندي ديگري معتقد است: که ستم بر زن در دوره بی طبقه شکار و جمع آوری خوراک وجود نداشت. دراین جوامع تولید بر ای برآورد نیازها بود و چون ابزار تولید بسیار ابتدائی و ساده بود اضافه تولیدی وجود نداشت. زنان و مردان درانجمن های قبیله ای 30 تا 40 نفره زیست می کردند و دارای استقلال کامل بودند ودراین جوامع هیچ گونه موقعیت رسمی وجود نداشت. تصمیم گیری ها در رابطه با مسایل روزمره، فردی و مستقل بود. مواد غذائی بین اعضای قبیله تقسیم می شد. تنها تقسیم کاری که وجود داشت تقسیم کارطبیعی براساس مسایل بیولوژیکی بود. زنان به کار جمع آوری خوراک که در آن زمان اهمیت بیشتری از شکار داشت می پرداختند که با نقش تولید مثل آن ها هماهنگ بود زیرا بالا بودن مرگ و میر ونیاز قبیله به جمعی سبب می شد که زنان در تمام دوران باروری طبیعی خود یا حامله باشند یا فرزند در بغل داشته باشند که این مساله شرکت زنان را در شکار با مشکل مواجه می کرد. مردان به شکار می رفتند ابزار شکار و احشام شکار شده به مرد تعلق می گرفتند که به دلیل سادگی و تکامل نیافتگی ابزار تولید چندان موفقیتی نداشتند. این تقسیم کار مبنای تبعیض آمیز نداشت. پسران به قبیله تعلق داشتند و به طور جمعی نگه داری و مراقبت می شدند.
به طور کلی زنان به خاطر نقش مهم شان در تولید مثل و هم جمع آوری خوراک بر مردان تفوق داشنتد.تدریجا با تکامل ابزارتولید دارائی های مرد بالا رفت. کشاورزی که توسط ز نان کشف شده بود به کار مردانه تبدیل شد و جنگ ها سبب بکارگیری اسرا درکارگردید درنتیجه نیازجمعیتی نیزتا حدودی فروکش کرد. با انبوه شدن این ثروت مناسبات اجتماعی جدیدی بوجود آمد و مرد درموضعی برتراز زن قرار گرفت. موضع برترزن دردوره قبل مساله ای را ایجاد نمی کرد اما برعکس تغیرشرایط به نفع مرد که با مالکیت اوبرثروت همراه بود تغیرات معنی داری درجامعه ایجاد کرد. حق مادری منسوخ شد. پسران دیگر نسب و توارث از پدرمی گرفتند . بدین طریق مالکیت سبب تغیرات ایجاد شده بود، نه طبیعت جنسی مرد. این تغیرات کل تاریخ آینده تا به حال را رقم زده است. وي در این باره می گوید:
\" برافتادن حق مادری شکست تاریخی جهانی جنس مونث بود. با آن مرد فرمانروائی خانه را که تا کنون در اختیار زن بود نیز بدست آورد. زن تنزل مقام یافت، برده شد و به ابزارتولید مثل تبدیل گردید.\"هدف توارث از طرف پدر مستلزم معلوم بودن پدر طفل بود در نتیجه تک شوئی برای زنان بوجود آمد که با تک همسری که برای هردوهمسرباید باشد متفاوت بود زیرا مرد علاوه برهمسراختصاصی برای تولید فرزندان ارث بر، محدودیتی درسوء استفاده جنسی از زنان برده نداشت. بدین طریق تک شوئی برای زن و چند زنی برای مرد بوجود آمد. چیزی که بعدها توسط ادیان تقدیس شد و مساله ای اجتماعی که ریشه درمالکیت خصوصی داشت به عنوان حقی الهی تثبیت شد. با این امراداره امور خانه خصلت عمومی خود را ازدست داد و به صورت یک خدمت خصوصی درآمد و زن به اولین خدمتکار خانگی تبدیل شد که نوعی بردگی خانگی بود و تا کنون و دربسیاری ازنقاط دنیا پا برجاست و مورد حمایت سیستم فعلی به خاطر خد ماتش در بازتولید نیروی کار. مراجع قانونی درهم آهنگی با سیستم موجود عمل می کنند. با این دید نسبت به زن مشاهده می کنیم که در ضرب المثل ها زن حتی قبل از تولد با بداقبالی مواجه می شود به نحوی که اگر زنی دردوران بارداری زشت و تنبل شود، مقبوس و ترش روی، کاهل و بد خو باشد، و فعال نباشد می گویند حتما دختربه دنيا مي آورد. متاسفانه این ضرب المثل را بیشترخود زنان مورد استفاده قرار می دهند.با چنین پیشداوری هائی وقتی کودکی به دنیا می آید و از جنس مونث است گرچه می گویند نبودن شان بهترازبودن شان است، فورا پیشنهاد می شود که هر چه زودتراو را برای فرستادن به خانه شوهر آماده کنند چرا که ننگی بزرگ ترازین نیست که دختری در خانه پدربماند. دخترداشتن را نه تنها مایه سرشکستگی در این دنیا که درآن دنیا هم می دانند.

- خجسته زنی کو ز مادر نزاد
- چنین گفت دانا که دختر مباد چو باشد به جز خاکش افسر مباد.
- به نزد پدر دختر ار چند دوست بر دشمنش مهمترین ننگ اوست.
- ز دختر بد اختر شد م در جهان چه اندر حیات و چه اندر ممات.
خدایا بده مرگشان از کرم که دفن البنات من المکرمات.
- زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک ازین هردو ناپاک به.
- دختر که رسید به بیست به حالش بباید گریست.
اما اگر پسر بدنیا بیاید با شادی همراه است، جشن گرفته می شود، مژدگانی داده می شود و مرد سربلند به خانه می رود.به هر حال دختری بد نیا آمد. نمی شود زنده به گورش کرد. باید او را برای وظیفه ای که باید به عهده بگیرد تربیت کرد. در مورد تعلیم و تربیت دختر تاکید زیادی می شود که باید مسایل مربوط به پاکدامنی، پارسائی و خانه داری و شوهرداری را به دختر آموخت. این وظیفه مهم به زن خانه یعنی مادرسپرده می شود که بعد ازشوهرداری مهم ترین وظیفه اوست. باید خانه داری، مسایل مربوط عفت و عصمت و هنرهائی چون گلدوزی، بافندگی، خیاطی و قالین بافی را به دختر آموخت. وقتی به لست این مسایل آموزشی نگاه می کنیم گوئی که تاریخ هزاران ساله زندگی اجتماعی و نقش زن را درآن ورق می زنیم. همه چیزهائی که به تحکیم نقش فرودست او کمک می کند. نکته تاسف بار این است که بازتولید این نقش را خود زن به عهده می گیرد و به نسل بعدی منتقل می کند. و این کماکان ادامه دارد. هنوز هرمادری از لحظه تولد دختر به شوهر داد نش می اند یشد. از کودکی او را با کار خانه، پخت و پز، شستشو و نظافت، و تنطیم امورخانه آشنا می کند. با دختران بد ین سبب چون فرزندان درجه دو برخورد می شود و بیشرین نقش را دراین برخورد مادران بازی می کنند درحالی که پسران ازین وظایف مستثنی می شوند و تنها خرید نان که یادآورنان آوری مرد و کار بیرون از خانه است به او سپرده می شود.

- تمام شعور زن در خانه است، اگر از آن خارج شود فاقد ارزش است.
- دختر خانه دار مطلوب است.
- ز بیگانگان چشم بد دور باد چو بیرون شد از خانه در گور باد.
- چو زن راه بازار گیرد، بزن وگرنه تو در خانه بنشین چو زن.
زن حق عشق ورزی آزاد را ندارد. نباید به میل خود به مردی توجه کند درغیر این صورت ناپارسا، نافرمان و ناپاک و سبب ننگ خانواده تلقی می شود که در این صورت پدر و برادر و همسر حق شرعی و قانونی در پاک کردن این لکه ننگ یعنی کشتن او را تحت عنوان دفاع از ناموس دارند.
- چو در روی بیگانه خندید زن دگر مرد گو لاف مردی نزن.
- دختر پاي شکسته دارد
- زن مستور شمع خانه بود زن شوخ آفت زمانه بود.
- زن ناپارسا، شکنجه دل است زود د فعش بکن که رنج دل است.
- زن چو خامی کند بجوشانش رخ نپوشد کفن بپوشانش.
- اصل در زن سداد و مستوریست وگرش این دو نیست دستوری است.
- زن خوب فرمان بر و پارسا.
- زنان را ز هر خوبی ای د سترس فزون تر همان پارسائی است و بس.
- بهترین زن آن است که پیوسته در اندیشه عشق و محبت مرد باشد.
ولی با وجود همه این اوصاف باز هم زن مورد عتاب است:
- چو خوش گفت شاه جهان کیقباد که نفرین بد برزن نیک باد.
آموزش کلاسیک و خواندن و نوشتن برای دختران منع می شود. زیرا سبب می شود که دختران دیگر حاضر به ادامه شرایط موجود و نقش تعین شده خود نباشند و یا به چون و چرا بپردازند.
- زن را دبیری میاموز.
- زن بد را قلم بدست مده د ست خود را قلم کنی آن به.
- زان که شوهر شود سیه جامه تا خاتون شود سیه نامه.
- کاغذ او کفن، دواتش گور بس بود گر کند به دانش زور
- دور دار از قلم لجاجت او تو قلم می زنی چه حاجت او.
با زن در فرهنگ مثل کالا برخورد می شود اما در خرید هیچ کالائی به این گونه ریزبینی نمی شود. برای این که د ختری مورد قبول واقع شود باید صفاتی را دارا باشد: زیبا و خوش اندام باشد، این زیبائی سنتی تابع ضوابط معین و معلومی است. از قبیل داشتن گیسوی بلند و سياه، صورت گرد و سفید، چشمان درشت و سیاه، دهان کوچک و لبان گلگون، دندان های صاف و سفید که کل رابطه انسان را بیاد معامله خرید اسب می اندازد. بعد از همه این مشخصات باید پوشیده و محجوب و به زیور پارسائی آراسته باشد و از شوهرش اطاعت کند.
- شوی زن زشت رو نابینا به.
- صفای خانه آب و جاروست، صفای دختر چشم و ابروست. به هرحال زن نیز چون خانه جزو مایملک مرد است.
- اگر پارسا باشد و رایزن یکی گنج باشد ، پرآکند، زن.
- به ویژه که باشد به بالا بلند فروگشته تاپای مشکین کمند.
- به سه چیز باشد زنان را بهی .
یکی آن که با شرم و با خواسته است که جفتش بدو خانه آراسته است.
سه دیگر که بالا و رویش بود به پوشید گی نیز مویش بود
- زن خوب فرمان بر و پارسا کند مرد درویش را پادشاه.
حتما این ضرب المثل را حداقل یک بار شنیده اید :
- خداوندا سه درد آمد به یک بار خرلنگ و زن زشت و طلبکار
- خداوندا زن زشت را تو بردار خودم دانم خر لنگ و طلبکار.
در هیچ موردی به توانائی ها، استعداد ها و خواسته هایش توجه نمی شود. وجود حقیقی اش تنها با وجود مرد محقق می شود و آئینه ای برای نمایان ساختن خواسته های مرد است.فرهنگ مرد سالارزن ستیزی را به آن جا می رساند که نارسائی زن را امری خلقتی و خواسته خداوندی در این آفرینش می بیند:
- زنان در آفرینش ناتمام اند ازیرا خویش کام و زشت و نامند.
- زنان را از آن نام ناید بلند که پیوسته در خفتن و خوردن اند.
- زن از پهلوی چپ شده آفریده کس از چپ راستی هرگز ندیده.
- زن ار چه دلبرست و با زر و د ست همان نیم مرد است، هرچون که هست .
ناتوان و وابسته به مرد دانستن زن وقتی با مقاومت زنان مواجه می شود، سعی می شود ناد یده گرفته یا به مسخره گرفته شود:
- مرد از پی عقل می رود ، زن پی عشق این فکر زدل کند، آن فکر ز سر .
در همه این موارد جای پای خرافات و قواعد و مقرراتش را می یابیم و می بینیم . برای این که زنان نتوانند در جامعه خود را مطرح کنند و استعداد های خود را نشان دهند، مطرح می شود که زن فریب کار، دروغ گو، غیرقابل اعتماد و ناتوان از رازداری است:
- مگو از هیج نوعی پیش زن راز که زن رازت بگوید جمله سرباز.
- مگو اسرار حال خویش با زن که یابی راز فاش کوی و برزن.
- بدو گفت کز مردم سرفراز نزیبد که با زن نشیند به راز.
- چو خواهی که خواری نیاری بروی به پیش زنان راز هرگز مگوی.
- وگر بشکنی گردن آز را نگوئی به پیش زنان راز را.
شیطان گفت زن نصف لشکر من است، شیطان گفت زن محرم اسرار من است.
- مکر از زنان ، تلبیس از شیطان.
- جادو زبان زن است.
- گریه مکر زن است.
- گریه دام زن است.
بدی و شرارت در وجود زن سرشته شده است و امری طبیعی است از جمله بی وفائی زن است:
- صد دشمن خونخوار به از یک زن نابکار.
- زن بد را اگر در شیشه کنند کار خود را می کند.
- مبادا کس که از زن مهر جوید که در شوره بیابان، گل نروید.
- بود مهر زنان هم چون …نگردد آن ز پیمودن فزون تر.
- زن نجیب و زن شیطان ، لعنت به هردو تايشان.

بر مبنای این فرهنگ و برداشت حاصل ازآن زنان نه حق دخالت در اموراجتماعی و سیاسی را دارند و نه توان انجام چنین وظایفی را. زنان را باید ازامور مربوط به اداره امورجامعه و رایزنی به دور نگه داشت زیرا که قدرت تفکر و استدلال لازم برای چنین اموری را ندارند. حتی مردانی که در اداره امورخانه وکارخود با همسرخود به مشورت می نشینند مورد تقبیح قرار می گیرند و ازطرف دوستان مورد استهزا. بارها اصطلاح زن ذلیل را در شوخی های مردان سیاسی شنیده ايم.
- زن را به اداره ملت چه کار؟
- مشورت با زنان موجب خرابی مردان است.
- اطاعت از زنان موجب ندامت است.
- احمق زنش را می ستاید و عاقل سگش را.
- دلباخته زنان شدن روش بی خردان است.
- به کاری مکن نیز فرمان زن که هرگز نبینی زنی رایزن.
- کسی کو بود مهتر انجمن کفن بهتر او را ز فرمان زن.
- چون به فرمان زن کنی ده و گیر نام مردی مبر به ننگ بمیر.
- تشکیل خانواده و کارکرد آن کاملا با مفهوم تاریخی خانواده هماهنگی دارد. امری اقتصادی است که چون معامله با آن رفتار می شود و درآن باید حساب سود و زیان را نگه داشت و معامله ای خوب انجام داد. اما دراین معامله تنها به منافع خریداریعنی مرد توجه می شود. دررابطه با ویژگی های فردی کالای مورد معامله یعنی زن قبلا بحث کردیم اما بخش مهم دیگرش ویژگی های اقتصادی آن است که باید به نحوی باشد که قدرت اجتماعی و اقتصادی مرد را بالا ببرد یعنی دراین جا ازدواج نه مساله دو انسان مستقل بلکه مساله ای تابع مصالح خانواده، قبيله و غیره است ولی به هر حال به تشکیل خانواده تاکید می شود :

- عروس باید پدرو مادر دار باشد.
- زن را از خاندان خوب باید خواست.
- دختر خوب از قبیله و اسب عربی از طویله بیرون نمی رود! (و چه تشبیه احمقانه( -
ناز عروس به جهزاست.
- عروسی که جهز ندارد این همه ناز ندارد.
- جهیزیه خوبی آوردی ، روي نمايک هم می خواهی ؟
- عروس بی جهز، روزه بی نماز، دعای بی نیاز، قورمه بی پیاز.
اما این گونه نیست که همواره زن مورد تقبیح باشد . موردی وجود دارد که از آن زن سربلند بیرون می آید و آن بهترین هنر زن و مهم ترین و شاید تنها کاری است که از عهده زن بر می آید یعنی همان تولید مثل:
- زنان را بود بس همین یک هنر نشینند و زایند شیران نر.
- زن پرهیزکار و زاینده مرد را دولتی است پاینده.
- پسر زاید اگر زن سرفراز است چو گل لعلش به شکرخنده باز است.
- پسر گوئی بود تخم دو زرده که از زائیدنش زن سرفراز است.
- برای یک پسر نه ماه و نه روز بد وران کار زن نذر و نیاز است.
- پسر زا گر زنی باشد زبانش هزار و سیصد و سی گز دراز است.
- چو تاک ار زاد د ختر سربزیر است وگر زاید پسر چون سرو ناز است.
مادر بودن زن تنها موردی است که دارای ارزش محسوب می شود و حتی وعده سرخرمن کلید بهشت با مادری به زن داده می شود.

از بحثی که مطرح شد نباید این نتیجه گرفته شود که این بافت فرهنگی کماکان با قدرت به سازکارمشغول است و وضعیت زنان همین گونه است. با انکشاف نظام سرمایه داری زنان مجبور به کار مزدوری درخارج از خانه و خانواده گردیده اند. نیاز بازار کار به نیروی ارزان، زنان را از چهار دیواری خانه بیرون آورد .سرمایه داری با رشد خود- زنان را به کارمزدوری خارج از خانه کشید که ضمن بهتر کردن موقعیت اجتماعی زن باری سه گانه را بردوشش گذاشت که عبارت بودند ازکار درکارخانه یا کارگاه در ساعتی مساوی با کارمردان ، کارخانگی و مراقبت ازفرزندان. یعنی بدون تغیر در وظایف خانواد گی زن وظیفه تامین اقتصادی یا شرکت در تامین اقتصادی خانواده هم به او واگذار شد. این بار فشار سه گانه زنان را مستاصل می کند. زن خسته ازکاردربیرون ازخانه به خانه برمی گردد، بدون استراحتی شیفت دوم کارش شروع می شود. باید غذای روز را آماده خوردن و غذای فردا را طبخ کند. به درس و مشق و تکالیف فرزندان برسد. به خرید برود. خانه را مرتب کند. دیگر دیروقت شب شده است باید وسایل صبحانه فردای همسر و فرزندان را آماده سازد. وقتی چند ساعتی ازخواب دیگران گذشته است از کارها خلاص می شود و به بستر می رود. بعد از یک خواب کوتاه چند ساعته بر می خیزد .چاي صبح را مهیا و فرزندان و همسر را از خواب بیدار می کند. بسرعت خود لقمه ای فرو می دهد واقعا فرو می دهد چون بعد ازاین تنش لذتی در خوردن نیست و به سوی محل کار روانه می شود. چنین خانواده ای که حاصلی جز رنج و خستگی برای زن ندارد، استحکامی هم ندارد. پس قصیده سرائی در مورد خانواده و حفظ ان یاوه است.
November 10th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي